با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+يه پسر بچه رو گرفتيم که ازش حرف بکشيم.
آوردنش سنگر من. خيلي کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازي توي ايران هجده سال تمام نيست؟ »
سرش را تکان داد.
گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شايد به خاطر جنگ ، امام خميني کارش به جايي رسيده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازي رو کم کرده؟ »
جوابش خيلي من رو اذيت کرد.
با لحن فيلسوفانه اي گفت:« سن سربازي پايين نيومده ، سن عاشقي پايين اومده.» - گمنام و بي نشون
http://parsiyar.ir/golvaje77/Feeds/8377632/ - شبستان نور
+بيمارستان از مجروحين پر شده بود...
حال يکي خيلي بد بود...
رگ هايش پاره پاره شده بود و خونريزي شديدي داشت.
وقتي دکتر اين مجروح را ديد به من گفت بياورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم
مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقيقه اي بود به هوش آمده بود به سختي
گوشه چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت:
من دارم مي روم تا تو چادرت را در نياوري.
ما براي اين چادر داريم مي رويم...
چادرم در مشتش بود که شهيد شد.
از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم - گمنام و بي نشون
راوي: خانم موسوي يکي از پرستاران دوران دفاع مقدس - گمنام و بي نشون
+گفت : حاج آقا! من شنيده ام اگر انسان در نماز متوجه شود
که کسي در حال دزديدن کفش اوست، مي تواند نماز را بشکند
و برود کفشش را بگيرد، درست است حاج آقا؟!
شيخ گفت : درست است آقا.
نمازي که در آن حواست به کفشت است، اصلاً بايد شکست ...!
+اي پاسخ گرامي امّن يجيب ها
تعجيل کن به خاطر ما ناشکيب ها
چشم جهان به چشمه ي دستان سبز توست
جاري شو از وراي فراز و نشيب ها
تکليف انتقام شهيدان به دوش کيست؟
خون مسيح مانده به روي صليب ها!
برخيز و بزم شب زدگان را به هم بزن
اي آشنا به ندبه و اشک غريب ها
تعجيل کن به خاطر صدها هزار چشم
اي پاسخ گرامي امن يجيب ها
+تمناي هادي
عزيز دل عسکري
پس نگارا بفرما کجايي
دلم جز هوايت هوايي ندارد
لبم غير نامت نوايي ندارد
وضو و نماز و قنوتم بدون ولايت صفايي ندارد
دلي که نشد خانه ياس نرگس خراب است ويران بهايي ندارد
مرا در کمندت بيفکن که ديگر گرفتار عشقت رهايي ندارد.
+سياست دل خسته کناره گيري بود
هواي قلب شکسته سياه وابري بود
فضاي عشق کبود و ترانه اش غمگين
دليل اين همه غصه نبود مهدي بود
زمانه غرق نمودست ما به تالابش
امام ناجي امت مثال کشتي بود
چراغ روشن عشق و ترانه شادي
هواي قلب امامم تميز وآبي بود
فضاي عشق سپيدو ترنمش شرجي
نمازهاي شبانه پر از اقاقي بود